پیمان جلیلی ::
سه شنبه 85/2/26 ساعت 5:33 عصر
داشتم فکر می کردم به صدای تولد
تولد هر چیزی یک صدای خاص دارد
تولد یک نوزاد ، تولد یک جوجه اردک , تولد یک جوانه گندم ...
خاک را شکافتن و دانه در آن نهادن , چقدر برای من لذت بخش است
دانه را پوشاندن و به انتظار نشستن , چقدر بیشتر برایم لذت بخش است
خاک سنگ دارد , و خارهای خشک
و گاهی لانه مورچه های ریز و سیاه هم خراب می شود
و مورچه های هراسان , انگشتان آدم را گاز می گیرند
اما نفوذ , سرسختی می خواهد
جای دانه , گرمترین گوشه دل خاک است
آن جایی که کمی هم رطوبت باران روزهای قبل را دارد
گاهی دلم می خواهد جای یک دانه باشم ,
کسی از راه برسد و مرا در گرمترین گوشه دل خاک بکارد
کسی چه می داند
شاید جوانه های خجالتی و سبز رنگ دل سرخ من ,
آن زیر ها تقلایی بکنند
و من ریشه هایم را محکم کنم
سالهاست که من تشنه جرعه ای آب
قطره ای نوازش
و اندکی خواب هستم
خوابی که سرانگشتان نوازشگر آفتاب , بیدار گر آن باشد
نه صدای گوشخراش زنگ ساعت شماطه دار ...
نوشته های دیگران()